پروژۀ بهبود مدرسه را در سه لایه میتوان بررسی و پیگیری کرد؛ لایۀ اول دربارۀ فرهنگ مدرسه است. فرهنگ بخشی مهم و معمولاً مؤلفهای مغفول در فرایند بهبود به حساب میآید. فرهنگ در برگیرندۀ شیوۀ ترجیحی ساکنان مدرسه است و تفکر و عمل ایشان را آشکار میسازد. فقط با وجود یک فرهنگ قوی است که بهبودهای مهم و گسترده امکانپذیر میشوند و این خود به شکلگیری فرهنگی قویتر منجر خواهد شد. مشارکت و اجماع عمومی همۀ اعضا بسیار مهم است. گذشته و ساختار مدرسه نیز عواملی کلیدی هستند و بازتابی از ارزشهای مدرسه محسوب میشوند.
برنامهای موفق است که اولیا آن را درک میکنند، از آیندۀ آن مطلعاند و از میزان موفقیت فرزندانشان در این برنامه آگاهی و اطمینان دارند.
لایۀ دوم پروژۀ بهبود مدرسه به ارتقای نتایج دانشآموزان و کارکنان در زمینههایی مانند تفکر انتقادی، ظرفیت یادگیری و خودباوری منجر میشود. این امر زمانی تحقق مییابد که تمرکز عملی بر مقدمات از قبل پیشبینی شده باشد. این مقدمات که از لحاظ کمیت محدودند، در محور رسالت مدرسه قرار دارند، به کارگزاران فعلی اصلاح مربوطاند، بین تدریس و یادگیری پیوند ایجاد میکنند و به نتایج ویژهای برای دانشآموزان و کارکنان منجر میشوند.
سومین لایۀ پروژۀ بهبود مدرسه بر برنامهدرسی تمرکز دارد. تغییرات بیرونی مانند ارزشیابی معلم، باید بتواند بر ادراکات معلم از پیشرفتهای حاصل در بهبود برنامهدرسی نفوذ کند. در این سطح، لازم است بهطور موازی بین بهبود برنامهدرسی و بهبود مدرسه پیوندهای ضروری ایجاد شود. اگر پیشرفتهای برنامهدرسی موفقیتآمیز باشد، لازم است شرایط درونیای که از تغییر حمایت میکند و توسعه را تسهیل میبخشد نیز مهیا شود. در پروژۀ بهبود مدرسه، تأکید میشود که طراحی و جاریسازی راهبردهای مؤثر صرفاً از طریق اجرای سیاستهای درونمدرسهای که بتواند فرایند تدریس و یادگیری را حمایت و تقویت کند، شدنی است. تعهد به برنامهریزی مشارکتی، درگیر ساختن کارکنان، دانشآموزان و جامعه در سیاستها و تصمیمهای مدرسه، تعهد به توسعه کارکنان، راهبردهای هماهنگی مؤثر و رهبری مؤثر توسعه یافته در کل مدرسه از اصلیترین سیستمهای حمایتکنندۀ پروژههای بهبود هستند.
مطابق ادبیات نظری حوزۀ مطالعاتی بهبود مدرسه، پیشگامی و آغازگری این پروژه، تعهدات و مسئولیتهای حرفهای مدیران مدرسه محسوب میشود.
نقش مشارکتکنندگان بیرونی در فرایند بهبود مدرسه
همۀ اولیا به موفقیت دانشآموزان علاقهمندند اما به محض اینکه کودکانشان در موقعیت اجرای برنامۀ پذیرفتهشدۀ وسیعی قرار میگیرند، تحت فشار سایر نیازها معمولاً انتظار دارند که مدارس همۀ مسئولیتهای فرزندان آنها را بپذیرند. دیدگاههای اولیا دربارۀ مدرسه، انتظارات آنها دربارۀ میزان انتفاع کودکانشان از مدرسه، نظارت آنها بر فعالیتهای مربوط به آموزشوپرورش فرزندانشان و جو عاطفی خانه همگی در پیشرفت دانشآموزان مؤثرند. روابط خوب خانه و مدرسه برای تضمین توفیق هر برنامه تغییری اجتنابناپذیر است. برنامهای موفق است که اولیا آن را درک میکنند، از آیندۀ آن مطلعاند و از میزان موفقیت فرزندانشان در این برنامه آگاهی و اطمینان دارند. مدارس باید اولیا را بهطور معناداری در آموزشوپرورش کودکانشان سهیم سازند و خدمات عمومی مدرسهای را بین مدرسه و خانه تقسیم کنند.
موفقیت پروژههای بهبود، مستلزم توسعۀ کارکنان از طریق تدارک فرصت برای توانمندسازی مستمر و مشارکت و همکاری در مربیگری است.
یکی از مهمترین روشهای جلب اعتماد اولیا به امور مدرسه، جلب مشارکت آنان در گردهماییهای مجزایی است که بهمنظور برنامهریزی و بحث دربارۀ پیشرفتها و نقاط قوت دانشآموزان انجام میشود. روش دیگر، جلسات هماندیشی است که در آن معلمان و اولیا دربارۀ اجزاء برنامهدرسی مذاکره میکنند. توفیق راهبردهای مدرسه به تصمیمهایی بستگی دارد که اولیا و دانشآموزان در ارزشیابی کیفیت برنامههای مدرسه اتخاذ میکنند. بهبود مستمر مستلزم دادن اطلاعات و آگاهیهای کامل و مداوم به اولیاست تا مطالبهگر قدرتمندتری از مدرسه باشند. اگر آنها بهطور فعال در تصمیمهای مدرسه مشارکت داشته باشند و خود، عملکردهای مدرسه را ارزشیابی نمایند، میتوانند در خلق سیستم مدرسهای بهتر، یاریگر باشند. از سویی، اگرچه معلمان برای برنامهریزی تدریس بر محتوا و روشهای مدون و رسمی مندرج در کتابهای درسی و راهنمای برنامهدرسی تکیه میکنند، آنچه واقعاً در کلاس تدریس میکنند، کاملاً وابسته به ترجیحات شخصی است. آنها تجزیهوتحلیلها را بر مبنای کشف و شهود ناشی از تجربۀ زیستۀ خود انجام میدهند. معلمان در بسیاری از محیطهای غیرثابت، از ثبات برخوردارند. دانشآموزان معمولاً واکنشهای رفتاری غیرمنتظره نشان میدهند و معلمان بر مبنای طرحهای اصلی خود در مورد آنها قضاوت میکنند. فرایند تعادل و انطباق، یک فعالیت روزمرۀ مداوم و مستمر است. تردید اصلی معلمان آنجاست که این تعادل بدون دانش و درک واقعی از سهم خود در ارتقای یادگیری دانشآموزان بهوجود میآید.
موفقیت پروژههای بهبود، مستلزم توسعۀ کارکنان از طریق تدارک فرصت برای توانمندسازی مستمر و مشارکت و همکاری در مربیگری است. ایجاد حس گسترده از همکاری انتقادی و حرفهگرایی میان معلمان و افزایش مهارتها و میل به کار مشترک در بهبود مدرسه یکی از نتایج این وضعیت است. مدیران، رهبری میکنند و با درگیر کردن مناسب اعضای کمیتههای بهبود و کارکنان مدرسه، سیاستها، خطمشیها و رویههایی را استقرار میدهند، استفاده از تجهیزات و تسهیلات و… را واضح میسازند، جداول زمانی ترتیب میدهند و زمان مناسب برای برنامهریزی را تعیین میکنند و خطوط ارتباطی را میان همۀ مشارکتکنندگان برقرار میسازند. به مدیران مدارسی که تمایل دارند یک پروژۀ بهبود مدرسه را بهطور عملی انجام دهند، پیشنهاد میشود این گامها را دنبال کنند:
در این گام، گروه بهبود مدرسه که معمولاً باید تعداد کمی را در برگیرد، تشکیل میشود. این تیم متشکل از منتخبی از ساکنان مدرسه، اولیا و سایر گروههای ذینفع مدرسه است. تصمیمگیری درباره استفاده از مشاوران بیرونی نیز در این مرحله انجام میگیرد.
آموزش مناسب و کافی و حمایت مداوم موجب غلبه بر موانع موجود یا به حداقل رساندن مسائلی میشود که ضمن کار ایجاد میگردند.
گام اول در تعیین مشکل، جمعآوری دادهها دربارۀ ماهیت و میزان و عمق دشواری مسئله است. دادههای جمعآوریشده شامل مشاهدۀ کلاس درس، مشاهدۀ مدرسه، نمرات آزمونها، مذاکره و مصاحبۀ گروهی و مستندسازی فعالیتهاست. مجموعۀ این دادهها را گروه بهبود مدرسه باید تجزیهوتحلیل کند. هنگامی که این سنجش کامل میشود و تجزیهوتحلیل صورت میگیرد، لازم است نتایج حاصل با گروههای ذینفع مدرسه در میان گذاشته شود. اهداف تلاش بهبود باید بر مبنای سنجش نتایج و چشمانداز آیندۀ مدرسه باشد. در ادبیات مدیریت آموزشی از این مرحله با عنوان «عارضهیابی» یاد میشود.
ممکن است راهحلها مسیرهای مختلفی را هدفگذاری کنند، لیکن همۀ تلاشهای بهبود مدرسه باید تدریس را بهبود بخشند و فرایند یادگیری را اصلاح نمایند.
آمادگی برای اجرای پروژۀ بهبود مدرسه که بر آن توافق شده، شامل موارد زیر است:
تعهد مدیریت مدرسه به حمایت از پروژۀ بهبود و نظارت بر اجرای آن برای تحقق کامل اهداف پروژه اجتنابناپذیر است. آموزش مناسب و کافی و حمایت مداوم موجب غلبه بر موانع موجود یا به حداقل رساندن مسائلی میشود که ضمن کار ایجاد میگردند. افراد باتجربهتر میتوانند در این زمینه پیشتاز شوند.
توسعۀ مراکزی جهت تدوین مدلها برای پروژههای بهبود مدرسه و نیز تربیت مشاورانی در این حیطه، از جمله پیامدهای طبیعی نهادیسازی نظریۀ بهبود مدرسه است.
چشمپوشیدن از فرایندهای اجرایی باعث میشود مسائلی که ابتدا جزئی هستند، به مشکلاتی حاد تبدیل شوند. بنابراین، لازم است فرایند بهبود مرتباً ویرایش شود. مباحث مربوط به معلمان و تجزیهوتحلیل تغییرات مورد نظر، فعالیتهای ارزشمندی هستند. معلمان میآموزند تا در تدریس خود بازنگری کنند و دادههای مورد نیاز برای بهبود را گردآوری نمایند.
کسب اطمینان از اینکه فرایند بهبود موفق است و بهطور مستمر در حال اجراست، گام آخر پروژۀ بهبود بهحساب میآید. اکنون باید دربارۀ نحوۀ حفظ و نگهداری برنامه و آنچه لازم است تا برنامه بخشی از مدرسه شود، تصمیمگیری نمود.
مدلسازی بهبود مدرسه
بسیاری از مدارس هنگام برنامهریزی برای اصلاح کلی مدرسه، باید مدلی را جهت حمایت از برنامۀ خود انتخاب کنند. این مدلها یا طرحهای اصلاح میتوانند ابزارهای مؤثری باشند که مدارس از آنها برای بهبود همه یا بخشی از جنبههای محوری مدرسه استفاده کنند. از آنجا که مدلهای اصلاح مدرسه از لحاظ زمینۀ فلسفی و شواهد اثربخشی، متنوع و متفاوتاند، تصمیمگیرندگان باید قبل از گزینش، مدلها را به دقت بررسی کنند. مسئولان مدارس هنگام انتخاب یک مدل باید عوامل متنوعی را مدنظر قرار دهند؛ مانند ساختار مدل، سیستم اعتقادی مدل، پژوهشها درباره تأثیر مدل بر پیشرفت دانشآموزان، هزینههای مدل و میزان حمایت و مراقبتی که برای پایش مدل مورد نیاز است. توسعۀ مراکزی جهت تدوین مدلها برای پروژههای بهبود مدرسه و نیز تربیت مشاورانی در این حیطه، از جمله پیامدهای طبیعی نهادیسازی نظریۀ بهبود مدرسه است. مدارسی که میل به اصلاح و بهبود را در خود احساس میکنند و خود را متعهد به این کار مییابند، لازم است یک طرح بهبود مدرسه را برای خود انتخاب کنند. این طرح یا مدل باید به سؤالهای مقدماتی زیر پاسخ دهد:
حوزۀ تمرکزی بهبود، مهمترین عامل در انتخاب مدل بهبود است. پس از تشخیص و تعیین حوزۀ تمرکز بهبود میتوان دربارۀ مدل بهبود، تصمیمگیری کرد
در هر مرحلهای از بهبود مدرسه، رهبران مدارس باید درک مشترکی از نیازهای مدرسه خود داشته باشند. تجزیهوتحلیل دادهها میتواند کمک کند که همه نیروها کاملاً مطابق سنجش نیازها عمل کنند و در گزینش راهبردهای اصلاح مدرسه واقعیتر، تصمیم بگیرند، اما مهمترین بخش برای مدلسازی، مشخصکردن حوزههای بهبود است.
قلمروهای بهبود مدرسه
قلمروی که فرایند بهبود بر آن تمرکز مییابد با توجه به نوع مدرسه، دوره تحصیلی، تاریخچه مدرسه و مواردی مانند اینها میتواند متفاوت باشد، اما درک این موضوع که در شرایط فعلی هر مدرسه کدام حوزه در اولویت قرار دارد، بسیار مهم است. در زیر، بعضی از این حوزهها بهعنوان نمونه دستهبندی شدهاند.
مهارتهای زبانی، مهارتهای خواندن، مهارتهای نوشتن، مهارتها و مفاهیم و کاربردهای ریاضیاتی و علوم، مهارتهای تفکر انتقادی و خلاقیت حل مسئله، توسعۀ برنامهدرسی، استانداردهای برنامهدرسی، راهبردهای تدریس و یادگیری، توسعه و درونسازی فناوری، روندهای سنجش، ارتباط با اولیا و جامعه، توسعه حرفهای مسائل ارتباطی و انگیزشی، انضباط، توسعۀ شخصیت، رویکردهای اعتقادی و اخلاقیات، جو مدرسه و محیط یادگیری، موضوعات مالی و فیزیکی و… . نگارنده در مواجهه با مسئولان اجرایی و مدیران مدارسی که در تلاش برای برنامهریزی جهت مدارس خود بودهاند، مشاهده کرده است که اغلب در تعیین حوزۀ محوری برنامهها موفق نیستند و معمولاً در فضایی مبهم و کلی عمل میکنند؛ در حالی که حوزۀ تمرکزی بهبود، مهمترین عامل در انتخاب مدل بهبود است. پس از تشخیص و تعیین حوزۀ تمرکز بهبود میتوان دربارۀ مدل بهبود، تصمیمگیری کرد. ادبیات پژوهشی موجود در این زمینه طیف گستردهای از مدلها را در برمیگیرد که بسیار متنوعاند. ورود متخصصان مدیریت آموزشی که دارای تجربۀ مؤثر کار در سیستمهای آموزشی هستند، به عرصه تدوین مدلهای بومی بهبود مدرسه از طریق تأسیس مراکز مشاوره مدیریت و رهبری مدارس، بخشی از آغاز یک جنبش اصلاحی متناسب با واقعیتهای جامعۀ معاصر است.
منابع:
OECD. (۲۰۰۹). Improving School Leadership: The Toolkit. www.oecd.org/edu/schoolleadership
ACER. (۲۰۱۸). Principal Performance Improvement Tool. Australian Council for Educational Research. www.acer.org/ppit