برنامه ى درسی آرتون

برنامه ى درسی آرتون

برنامه درسی اساس نظام آموزشی کشور
برنامه ى درسی آرتون

برنامه ى درسی آرتون

برنامه درسی اساس نظام آموزشی کشور

مکتب ایده آلیسم

کلمه ایده (idea) در اصل کلمه ای است یونانی و معانی مختلفی دارد. مانند شکل،ظاهر،نمونه و غیره ... خود این کلمه از لفظ یونانی دیگری با نام "ایده ئیو" که به معنای دیدن است، مشتق شده است. اول کسی که این کلمه را در فلسفه و به عنوان اصطلاح فلسفی به کاربرد، افلاطون بود که آنرا به اعتبار یکی از معانی این کلمه یعنی نمونه و مثال، در مورد یک سلسله حقایق مجرد یا همان مثل افلاطونی استعمال نمود.

افلاطون برای هر نوعی از انواع موجودات جهان، یک موجود مجرد عقلانی قائل بود که افراد محسوس یا همین موجوداتی که در جهان می بینیم، سایه و نمونه آن موجود و خود آن موجود، نمونه کامل افرادش است. حقیقت هر نوع را باید در آن موجود یافت.
افلاطون، این موجودات مجرد از ماده را که حقایق عالمند و تنها با سلوک عقلانی می توان به آنها رسید، ایده خواند.
باید توجه داشت که وی منکر وجود افراد محسوس نبود، بلکه وجود آنها را متغیر و فانی می دانست. بر خلاف موجودات جهان محسوس، ایده یا مثال دارای وجود لایتغیر و باقی است.در میان مسلمین، پیروان مکتب اشراق به این ایده های افلاطونی معتقد بودند.طبق نظر افلاطون، ما نمی توانیم به موجودات جهان خارجی علم پیدا کنیم بلکه تنها آن ها را با حواس درک می کنیم. (چرا که میان ادراک و علم تفاوت وجود دارد. همه حیوانات، ادراک دارند، اما علم ندارند.)

علم به چیزی تعلق می گیرد که کلی و بیرون از زمان و مکان است و آن همان ایده یا موجود مجرد عقلانی است.
به همین دلیل، افلاطون نخستین ایده آلیست خوانده می شود. یعنی کسی که اصالت حقیقی محسوسات و موجودات جهان محسوس را نفی کرده و واقعیت اصلی را در جای دیگر می جوید.

تا اواخر قرن هفدهم، ایده آلیسم تنها به همین مکتب یعنی اعتقاد به مثل و ایده ها و یا به عبارت دیگر، اعتقاد به حقایق اصلی جهان که مستقل از ماده و دور از دسترس حواسند، گفته می شد.

اما به تدریج معانی مختلفی پیدا کرد و هر مکتب فلسفی این اصطلاح را به معنای خاصی بکار برد. مثلا کانت به ایده آلیسمی معتقد بود که آن را ایده آلیسم استعلایی نام گذارد.

امروزه معنی اصلی و شایع آن، این است که:

ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و ایده آلیسم یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی می دانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند.

ایده الیست ها به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین ،حیوان،اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد ندارند و همه جهان را خیال و پندار می دانند و می گویند: ما جز واقعیت وجود خود و یک سلسله تصورات ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود می نامیم، به هیچ وجه نمی توانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک خود و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمی دهد. به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این تصورات را صرفا ساخته ذهن خود می دانند و نظرشان این است که ما فکر می کنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمی دانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا نه؟ برخی از ایده آلیست ها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیتهای خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفسیت مشهور شدند.

اصول اعتقادات پیروان این مکتب به قرار زیر است :

1ـ ارزشهای روحی تأثیر قطعی در امور جهان دارد. جهان روحی ثابت تر است و حقیقت بیشتر از آنچه مادی باشد روحی است. انسان را همه دو بعدی می دانند ؛ بعدی در جسم، بعدی در روح بعضی مکاتب مثل ماتریالیستها مادی بیشتر مسئلة جسم و ماده را اصل می دانند و بعضیها روح را نیچه روح را در خدمت جسم می داند. در مکتب ایده آلیسم تقدم روح بر جسم مورد توجه است.

2- تن و روان جدای از هم و مقابل هم قرار دارند( روح و جسم را یکی نمی دانند ) روح را بر جسم مقدم می دانند
3- رفتار انسان ذاتاً هدفدار است و انگیزش اساسی رفتار در درون خود فرد است نه خارج از آن. انسان آزاد است و دارای آزادی اراده است و می تواند با ارادة خویش به ارزش یابی بپردازد، به اشیاء ارزش دهد یا آنها را بی ارزش شمارد.
4- زندگی خوب برای انسان آن نوع زندگی است که در آن مفاهیم ارزشی درک شده اند و در رفتار فردی او آشکار می شوند.
5- بین فرد و جامعه وحدت وجود دارد. هر فرد جزئی از کل است کل خاصیتی دارد که در هیچیک از افراد نمی توان آن خاصیت را دید مانند مدرسه، جامعه که یک کل است و باید بین اعضا در نهادهای آن یگانگی وجود داشته باشد. جامعه را پیروان این مکتب جامعه را از مجموع افراد بصورت فردی با ارزش تر می دانند.
6- مدرسه بزرگ ترین نگاهبان میراث فرهنگی و عقلی دانش آموزان بشمار می رود.

 

 

ایده آلیسم را حداقل می توان در سه اعتبار در نظر گرفت:

الف: ایده آلیسم هستی شناختی:

این نوع ایده آلیسم صور مختلفی دارد. تلقی افلاطون از اصالت عالم «ایده ها» و حالت سایه وار جهان محسوس نسبت به آنها، یکی از این صور است.تلقی اسقف برکلی (1753م) صورتی دیگر از ایده آلیسم هستی شناختی است که صبغه اومانیستی دارد و با آمپریسم پیوند خورده است.

ب) ایده آلیسم معرفت شناختی:

این اعتبار از ایده آلیسم، شاید کاملترین صورت بیان خود را در نظریه «کانت» در خصوص «واهب الصور» بودن انسان به دست آورد. کانت صورت معرفت را امری عقلانی می دانست که برماده معرفت حاصل از تجربه حمل می شد و بدینسان «نومن» یا حقیقت جهان، در پشت این صورت ها یا ایده های ذهنی القاء شده از طرف بشر، برماده معرفت حسی، پنهان می گردید. بدینسان، کانت اگر چه به جهانی بیرون از آدمی اعتقاد داشت، اما تصویر «فنومن» (پدیدار) این جهان را حاصل صورت های ذهنی القایی آدمی می دانست و بدینسان دنیای ادراکی بشر را حاصل خودبنیادی عقلی او می پنداشت و این همان ایده آلیسم معرفت شناختی کانت است.

ج) ایده آلیسم اخلاقی:

ایده آلیسم اخلاقی، به معنای اعتقاد داشتن به ایده ها و آرمان ها و حقایق اخلاقی ثابت و فضائل عقلانی یا متعالی است که زندگی بشر باید با آن ها منطبق باشد. انسان ایده آلیست، به لحاظ اخلاقی، به فضائل و رذائل وموازین ومعیارهای ثابت و مطلق واحکام جهانشمول اخلاقی وارزشی معتقد است و بنای رفتار فردی و جمعی خود را بر تطابق با آن ایده های اخلاقی قرار می دهد. ایده آلیسم اخلاقی، امکانی برای نسبی انگاری فراهم نمی آورد و انسان هایی آرمان گرا و اصول گرا و دارای شاکله های اخلاقی استوار تربیت می کند.

 

 

جهانشناسی ایده آلیسم

جهان بیشتر بر واقعیت روحی استوار است تا واقعیت مادی. در حوزة جهانشناسی اصالت معنی در مقابل اصالت ماده است. به این ترتیب که اگر موجودات مادی و جسمانی (متعلقات یا ابژه‌های شناخت) مقدم بر فاعل شناخت نباشند، در واقع تابع فاعل شناخت یعنی قابل تحویل به فاعل شناخت هستند و فاعل شناسایی به عنوان یک موجود روحانی و غیرمادی (خدا، روح) مقدم بر آنهاست... چنانچه اعتقاد به وجود خداوند به عنوان خالق جهان، آن هم یک خالق غیرمادی، یک اعتقاد ایده‌آلیستی است. در اینجا ایده‌آلیسم به معنی تقدم سوژه بر ابژه عبارت است از: اعتقاد به بازگشت موجودات مادی به یک واقعیت غیرمادی و تقدم سوژه بر ابژه به معنی تقدم روح(موجود روحانی) بر ماده و به زبان دین می‌توان گفت تقدم خالق بر مخلوق.

این نوع ایدآلیسم،صور مختلفی دارد. تلقی افلاطون از اصالت عالم (ایده ها) و حالت سایه وار جهان محسوس نسبت به آن ها،یکی از این صور است. تلقی اسقف بر کلی (1753 میلادی) صورتی دیگراز ایده آلیسم هستی شناختی است که صبغه اومانیستی دارد و با‌آمپریسم،پیوند خورده است.

جایگاه انسان در ایده آلیسم

با نظر به اینکه ایده آلیسم ادعا دارد که واقعیت ذاتا و روحی و معنوی است و امکان شناخت هر چیزی جز ایده ها و مفاهیم را مردود می شمارد، بنابراین در تبیین ماهیت انسان آن را موجودی روحانی می داند به این دلیل که روحانیت خصیصه جاودانه و ذاتی در درون انسان بوده که درون انسان را نیز تشکیل می دهد. ذهن برای انسان نیرویی حیاتی بنیادین را یه ارمغان می آورد. که به او سرزندگی و پویایی می بخشد. در منظر ایده آلیسم روح وسیعتر از ماده بوده و بر آن احاطه دارد و قدرت مهم در روح انسان، فکر اواست.

از جمله مهمترین وجه تفاوت انسان و حیوان وجود اراده آزاد در اوست. انسان جزیی از این واقعیت هستی است. انسان را "اشرف " مخلوقات می پندارد که قادر ست سرنوشت خود را تعیین کند عظمت روح انسانی را مورد تاکید قرار می دهد و شخصیت ادمی را در عالیترین مراتب هستی "وجود" می داند. زیرا او برترین آفریدگان خداوند است وبرای احترام و بزرگداشت خداوند باید طبیعت انسانی را محترم شمرد زیرا ساخته و پرداخته دست خداوند است.

انسان به عنوان بخشی از هستی در نظر پندارگرایان( ایده آلیست ها) موجودی معنوی است و ماهیت اصلی او را روح وی تشکیل می دهد. اینکه روح چیست و چگونه به انسان و جسم مادی او تعلق می گیرد نظر پندارگرایان( ایده آلیست ها) متفاوت است.

برکلی می گوید که چون انسان موجود معنوی است و اراده آزاد خود را اعمال می کند پس شخصا ً مسئول اعمال خویش است. هگل عقیده داشت که انسان جزئی از حیات مطلق و جرقه ای از روح جاودانی است که به هنگام مرگ دوباره در آن جذب می شود.پس ایده آلیستها همه در این قول که انسان موجود معنوی و دارای اراده آزاد است و اصالت او با روحش می باشد، اتفاق نظر دارند. اما در بین آنان دربارۀ ارتباط انسان با واقعیت غائی معنوی که از آن منشاء گرفته است اختلاف نظر وجود دارد.

تأثیر هستی شناسی ایده آلیست ها در تربیت

با توجه به طرز تلقی ایده آلیستها از ماهیت جهان و انسان ،تربیت باید به تدریج زمینه های رشد طبیعت آدمی را که روحانی و معنوی است، برای نیل به هدف هستی اش که عبارت از وابستگی نزدیک میان او و عناصر معنوی طبیعت است فراهم سازد. این موضوع را افلاطون به زبان دیگری بیان کرده و می گوید که روح آدمی مهمتر از تن اوست.

به نظر ایده آلیست ها تربیت باید سبب شکوفایی همه استعداد ها و تواناییهای بالقوه شاگردان بشود. این کار بدون اطلاع کامل درباره شاگرد امکان ندارد. بنابراین معلم باید دارای رشد و کمال بیشتر و تجربه وسیعتری باشد تا او را به تشریح معنی زندگی برای شاگردانش قادر سازد. بطور کلی معلم از نظرآنها،  نقش اصلی و اساسی را در جریان تربیت ایفا می کند و به عنوان فردی که رشد یافته و در فن خود متخصص است مورد ستایش می باشد

تربیت در نظر ایده آلیست ها عبارت است از نفوذ انسان رشید، روی انسانی در حال رشد و هدف آن تحقق ذات تربیت شونده و به کمال رساندن اوست. یا به قول هرمان هورن تربیت فرایند ابدی عالیترین تطابق انسان با خدا توسط انسانی است که از نظر روحی و جسمی رشد یافته و فردی آزاد و آگاه باشد. چنین امری در محیط فکری، عاطفی و ارادی بشر متجلی می گردد..

معرفت شناسی ایده آلیسم

افلاطون به عنوان یک ایده آلیست در باب معرفت شناسی راه و روش استاد خود سقراط را پیموده و آن را در حد اعلائ خود رساند. به این نحو که او در باره سوفیست ها چنین بیان می دارد که ، از سوفیست ها نمی توان فلسفه آموخت. با این حال معرفت شناسی یا نظریه شناخت افلاطون بر اساس نظریه یاد آوری مبتنی می باشد به موجب این نظریه حقایقی در ضمیر ناخودگاه انسانها وجود دارد، که انسان می تواند با کمک گرفتن از راهنمایی های دقیق عقل خویش و دیگران به حقیقت برسند. یا به عبارتی "مسایل برای آنها یادآوری شود و در نتیجه شناخت حاصل گردد".

بنابرین کل معرفت شناسی افلاطون متاثر از این فرضیه وی می باشد. او در این فرضیه خویش چنین استدلال میکند که، جهان از دو قسمت بود و نمود(محسو سات و معقولات) تشکیل یافته است. و محسوسات را سایه ناقص معقولات می داند. دانش واقعی فقط در معقولات است چنین دانشی از راه عقل میسر می باشد و لامتغیر و ازلی است. دانشی که درباره محسوسات است چون متغیر و ناپایدار می باشد در نتیجه گمراه کننده و ناقص است

          - تنها راه شناخت عقل است.

         - یادگیری حاصل کمک معلم و تلاش دانش آموز است

         - وجود موجود نهایی یا واقعیت یک اصل اساسی در معرفت شناسی ایده آل است.

          - اعتقاد بر صلاحیت عقل در شناختن موجود نهایی.

         - هستی و ارزش در جهان اولین چیز هستند و این دو قابل تفکیک نیستند.

اما در حوزة معرفت‌شناسی اصالت معنی در مقابل اصالت واقع قرار دارد، به این معنی که اگر به وجود اشیا قبل از اینکه شناخته شوند، معتقد باشیم و آنها را مستقل از ذهن فاعل شناسایی بدانیم... این نظریه «اصالت واقع» نامیده می‌شود. اما اگر در جریان شناسایی، اشیا را تابع شناخت یا تابع ذهن فاعل شناخت بدانیم... این اعتقاد به اصالت معنی و در مقابل رئالیسم قرار دارد. پس اصالت معنی در حوزة هستی‌شناسی به معنی تقدم موجود روحانی بر موجود مادی است و در حوزة معرفت‌شناسی به معنی تقدم ذهن فاعل‌شناخت (که بنا بر فرض همان موجود روحانی است) بر متعلق‌شناخت است. به طور خلاصه اصالت واقع نیز به دو معنی متمایز به کار می‌رود:                 الف- اصالت واقع وجودی.            ب- اصالت واقع معرفت‌شناسانه.

در اصالت واقع وجودی اعتقاد بر این است که واقعیت اشیا به همان صورت ملموس و محسوس آنها اصیل است... این فلسفه معادل اصالت ماده و در مقابل اصالت معنی است. فیلسوفان رئالیست به این معنی همان فیلسوفان ماتریالیست هستند... جسم یا ماده را نمی‌توان به یک منشأ غیرمادی مثل خدا یا روح تأویل کرد. در معنی دوم اصالت واقع به این معنی است که اشیاء و اعیان موجودات، مستقل از ادراک ما وجود دارند و ادراک فقط عبارت است از انعکاس واقعیت‌های خارجی در ذهن.

تفکیک این دو مطلب یعنی توجه به معانی اصالت واقع و تمیز آن در دو مرحلة هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی چنان دقیق و ظریف است که گاهی محصلان و متخصصان فلسفه را هم به خطا می‌افکند، همین خلط موجب شده تا در بعضی از کتب ابتدایی، ایده‌آلیسم را به عنوان فلسفة غیر واقع ‌بین و خلاف اصالت واقع و معادل سفسطه معرفی کنند. در چنین تفسیرهایی سه معنی اصالت ماده، اصالت معنی و اصالت واقع به کلی مخدوش شده و خواننده را گمراه می‌کند.

یکی گرفتن اصالت واقع با اصالت معنی از تفسیرهای ماتریالیستی است. به این ترتیب که معتقدان به اصالت ماده، واقعیت و مادیت را مترادف هم می‌گیرند؛ و بر این باورند که آنچه مادی است واقعی است و آنچه واقعی است مادی است. از این جهت اصالت ماده را معادل اصالت واقع و مقابل اصالت معنی به کار می‌برند. این مغالطه ناشی از بی‌توجهی به تفکیک دو نوع اصالت واقع و دو کاربرد اصالت معنی است.

ایده آلیست ها معتقد اند که معرفت یا شناخت انسان مستقل از تجارب هستی اوست. انسان پندارها یا تصویرهایی از جهان و پدیده ها را از همان آغاز زندگی در ذهن دارد. بنابراین نیازی نیست که ما چیزهای اطراف خود را تجربه کنیم تا به شناسایی برسیم بلکه باید دربارۀ آنها بیندیشیم.

در این مکتب معرفت یا شناخت انسان مستقل از تجربة حسی است. انسان می تواند از طریق شهود بدون واسطة حس و تجربة حسی حقیقت را پیدا کند. یافته های فکری خودش را بوسیلة عقل ارزیابی کند یعنی اعتقاد بر این است که منشأ معرفت انسان مجرد از ماده است و ذهنی و عقلی است. افکار انسان که غیر مادی هستند مبنای وجود و هستی او را تشکیل می دهند.

در چهارچوب این اندیشه، شناخت خلاق است. یعنی شناخت موضوعات خود را خلق می کند. هر آنچه ما می دانیم محصول اندیشه خود ماست و همه آنها به نحوی در درون ما هستند. بعضی از این چیزها را طبق قانون تولید می کنیم و بعضی دیگر را دل به خواه. این سخن اساس نظر امانوئل کانت فیلسوف بزرگ پندار گرا است. در نظر کانت عمل ذهن تنها اخذ محسوسات نیست بلکه کار اصلی آن تبدیل محسوسات به مدرکات است. به این اعتبار اساس معرفت در نظر او عبارت از نظم و وحدت بخشیدن به اطلاعاتی است که توسط حواس گردآوری می شوند.

این اعتبار از ایدآلیسم، شاید کاملترین صورت بنیان خود را در نظریه ی (کانت) ،در خصوص (واهب الصور) بودن انسان به دست آورد. کانت،صورت معرفت را امری عقلانی می دانست که بر ماده معرفت حاصل از تجربه حمل می شد و بدینسان حقیقت جهان،در پشت این صورت ها با ایده های ذهنی القاء شده از طرف بشر،بر ماده ی معرفت حسی،پنهان می گردید. بدینسان،کانت اگر چه به جهانی بیرون از آدمی اعتقاد داشت،اما تصویر فنومن (پدیدار) این جهان را حاصل صورت های ذهنی القایی آدمی می دانست و بدینسان دنیای ادراکی بشر را حاصل خود بنیادی عقلی او می پنداشت و این همان ایدآلیسم معرفت شناختی کانت است.

تأثیر معرفت شناسی ایده آلیست ها در تربیت

ایده آلیست ها جهان مادی و دنیای محسوس پیرامون ما را انکار نمی کنند. ولی می گویند آنها در نهایت امر واقعی نیستند. بلکه مظاهر یک واقعیت غیرمادی اساسی تری هستند. این است که از طریق محسوسات انسان نمی تواند به دانش کلی دست یابد. انسان باید بکوشد تا از راه تفکر و تمرکز ذهنی دست کم قسمتهایی از آن دانش راستین و حقیقی را که در جهان روح اندوخته است به یاد آورد.

تقویت و منظم کردن ذهن و نیروهای آن با یاد سپاری و یادآوری دانش ها ممکن می شود.این کار نیز از راه آموزش انجام می گیرد. همه محتوی آموزشی در این مکتب این ویژگی را دارند که به وسیله آنها مهارتهایی کلی در افراد بوجود می آید.

اصولا ً در نظر یک معلم ایده الیست انسان چیزی را یاد نمی گیرد بلکه آنها را به خاطر می آورد. یعنی یادگیری در نظر او فقط یادآوری است. اگر بخواهید چیزی را به شاگرد بیاموزد باید ذهن او را برانگیزاند تا تصورات و پندارهای موجود در ذهن وی زنده شوند. برای این منظور تقویت نیروی به یاد سپردن و به یاد آوردن را بسیار مفید می دانند.به این دلیل بر نوشتن تکلیف شبانه زیاد، تمرین در بازنویسی،تقلید خط و حروف و به خاطر سپردن اسامی و تاریخ رویدادها تأکید می کند.

معلم در این مکتب نقش عمده و فعالی دارد و معمولا ً فعالیت او در کلاس آشکارتر از فعالیت شاگردان است.تصمیمات تربیتی عمدتا ً به عهده اوست. روش تدریس کلا ً مبتنی بر تفکر و تعقل است. لذا از تمام شیوه های راه بردن عقل برای کسب معرفت، مانند سخنرانی، مباحثه و استدلال استفاده می کنند.

کانت در این مورد می نویسد برای پرورش عقل باید طبق روش سقراط عمل کنیم. سقراط خود را مامای دانش شنوندگان خویش می نامید و در گفت و شنودهایی که از او در نوشته های افلاطون به جا مانده از روشی که به یاری آن می توان حتی درمورد بزرگسالان، مفاهیم را از عقل فرد استنتاج نمود، نمونه هایی بدست می دهد.

ارزش شناسی و تربیت

ارزشها در ذات خود ابدی، مطلق و تغییر ناپذیر اند.آنها ابراز می دارند، آنچه تغییر می کند و در جایی خوب و در جایی بد دانسته می شود، ارزشها نیستند بلکه ارزش گذاری ها هستند.  ایده آلیستها ابدی و مطلق بودن ارزشها را امری بدیهی و بی نیاز از استدلال می دانند و می گویند هرکس مثلا ً ارزش عدالت و زیبایی را انکار کند از لحاظ ارزشها کور است.

ارزشها در این دیدگاه دارای سلسله مراتب هستند.مثلا ً ارزشهای معنوی برتر از ارزشهای مادی است. ارزشهای غایی یا پایدار برتر از ارزشهایی هستند که گذرا بوده و وسیله رسیدن به ارزشهای دیگر هستند.

بینش درباره ارزش ها بیشتر به اراده فرد بستگی دارد تا به استعداد او. ارزش اخلاقی بالاترین مرتبه ارزش است. ارزش ها به ترتیب اولویت موارد زیر می باشند: اخلاقی، زیبایی شناختی، مذهبی. شناخت ارزش های اراده و شرافت از شناخت ارزش های استعداد مهمتراست. و ارزش ها مطلقند.

ارزشها رکن اساسی زندگی انسان را تشکیل می دهند. انسان درباره واقعیتها فقط به اندیشیدن یا مشاهده کردن اکتفا نمی کند. نه تنها دربارۀ آنها می اندیشد بلکه آنها را ارزیابی هم می کند. در مورد ارزشها باید بین سه چیز تفاوت قائل شویم و نباید این سه مورد را با هم اشتباه کرد چون کاملا ً متفاوت هستند. شیئی حامل ارزش، خود ارزش و نگرش انسان نسبت به آن ارزش. نکته دوم این است که تا آنجا که به خود ارزشها مربوط می شود لااقل سه گروه بزرگ از آنها در قلمرو ذهن وجود دارند: الف) ارزشهای اخلاقی. ب) ارزشهای زیبایی شناسی. ج) ارزشهای مذهبی.

ارزشهای اخلاقی و مذهبی بدون تردید در جریانهای تربیتی اثر عمیقی دارند و از نظر تقویت روحی و گسترش شخصیت اخلاقی شاگردان وظایف خاصی را برای مربیان بوجود می آورند که غفلت از آن موجب پیدایش افراد لاابالی، متعصب، خودخواه و بی اعتنا به روابط انسانی می شود.توجه به ارزشهای زیبایی شناسی روحیه هنری و خلاقیت آنها را پرورش می دهد.

تأثیر ارزش شناسی در تربیت

با توجه به ارزش شناسی ایده آلیستها اکثر آنها همراه سقراط بر این باورند که تربیت باید وسیله انقیاد خواهش های نفسانی را بر اساس پرورش نیروی خود فراهم آورد. تا هم سعادت فرد و هم سعادت جامعه تأمین گردد.

ایده‌آلیستم و ارزش اخلاق

در اخلاق، ایده‌آلیسم نوعی آرمانگرایی در تصویر کردن انسانی متعالی است که دارای فضایلی چون حکمت، شجاعت، عفت و عدالت بوده و طریق وصول به این فضایل ریاضت می ‌باشد. از نظر ایده‌آلیست‌ها انسان دارای اهداف غایی والا و از پیش تعیین شده‌ای است و بنابراین حق ندارد. دنبال لذات آنی و گذرای خود باشد.

ایدآلیسم اخلاقی،به معنای اعتقاد داشتن به ایده ها و آرمان ها و حقایق اخلاقی ثابت و فضایل عقلانی یا متعالی است که زندگی بشر باید با آن ها منطبق باشد. انسان ایدآلیست،به لحاظ اخلاقی،به فضایل و رذایل و موازین و معیارهای ثابت و مطلق و احکام جهانشمول اخلاقی و ارزشی معتقد است و بنای رفتار فردی و جمعی خود را بر تطابق با آن ایده های اخلاقی قرار می دهد.

ایدآلیسم اخلاقی،امکانی برای نسبی گرایی فراهم نمی آورد و انسان هایی آرمان گرا و اصول گرا و دارای شاکله های اخلاقی استوار تربیت می کند.

ایده آلیسم و ارزش هنر

در هنر آنگاه که این سؤال مطرح می ‌شود که «هنر بازتاب آنچه هست باید باشد یا بازتاب آنچه باید باشد، رآلیست‌ها و ناتورآلیست‌ها (طبیعت‌گرایان) دیدگاه اول را دارند و ایده‌آلیست‌ها می ‌گویند هنرمند باید از آنچه باید باشد سخن بگوید، آنچه باید باشد حقیقت مطلوب و آرمانی است و هنر باید حقیقت را بیان کند.

آموزش و پرورش از دیدگاه ایده آلیسم :

در این مکتب برای تربیت اهمیت خاصی قائلند و معتقدند که هدف تعلیم و تربیت باید رشد و تکامل ذهن و ”‌خود ” فرد و دانش آموز باشد. مدرسه باید روی فعالیت های عقلی احکام و داوری های ارزشی و اخلاقی موضوع زیبا شناسی، آزادی فردی و اجتماعی، مسئولیت فردی و انضباط شخصی تأکید فراوان داشته باشد. در این فلسفه به هدفهای تعلیم و تربیت بیشتر از روشهای تدریس توجه می شود همچنین برای مطالعة علوم انسانی بیشتر از علوم طبیعی اهمیت قائل می شود. جنبه های آگاهی ذهنی انسان و آنچه فرهنگ، هنر، اخلاق و دین نامیده می شود اینها را به حقیقت نزدیکتر می دانند. به عقیدة این مکتب انسان تنها موجود قابل تربیت است. تنها موجودی است که دارای تاریخ و فرهنگ و تمدن است و به پشتوانة توانایی های ذهنی و فکری توانسته است به پیشرفت های علمی، صنعتی، فکری و فلسفی برسد چیزی که سایر موجودات به آن نرسیده اند.پیروان این مکتب معتقدند که تفکر رمزی و سمبولیک خاص انسان است همچنانکه تفکر مجرد از عینیت های موجود طبیعی و خارجی است.

پیروان این مکتب معتقدند که آموزش و پرورش عبارتست از نفوذ انسان روی انسان و جریانی است که انسان را به تحقق ذات ( به فعلیت رساندن استعدادهای بلقوة انسان در حد لایق ) ضمن کوششهای شخصی راهنمایی کند. تربیت جریان دو طرفه است باید هر دو فعال باشند. انسان قابلیت طبیعی فراوانی برای رشد و کمال دارد و نیازمند است ارزشهای اخلاقی را از مدرسه بیاموزد. صاحبان این فلسفه در مراتب والای عظمت روح انسان تأکید دارند و آنرا در عالیترین مراتب وجود قرار می دهند.

پس در دیدگاه اینها هدف تربیت آن است که انسان را به عالی ترین درجة کمال که حد لایق اوست برساند. انسان خوب را بر انسان با معلومات ترجیح می دهند. انسان خوب آن است که آنچه می داند بتواند.

دیدگاه مکتب ایده آلیسم دربارة مربی و آموزش :

مربی مقام بسیار بالایی دارد. آنها معتقدند که مربی باید از نظر عقلی و اخلاقی فردی برتر و سرمشق خوبی برای دانش آموزان باشد. وظیفة معلم و مربی راهنمایی کودک است برای رسیدن به حقیقت. معلم مهمترین عنصر مدرسه است. مدرسه به منزلة گلستانی است که دانش آموزان گل های این گلستان و معلم باغبان این گلهاست و باید که این گلها به عالی ترین درجة رشد و کمال برسند. ویژگیهای معلم در این مکتب عبارت است از؛

1. معلم مظهر یا نمونه ی کامل واقعیت برای بچه است .

2. معلم باید معلومات کافی درباره ی شاگرد داشته باشد.

3. معلم باید در فن خود متخصص باشد.

4. معلم باید طوری باشد که ستایش و احترام شاگرد را جلب کند.

5. معلم باید رفیق خصوصی هریک از شاگردان باشد.

6. معلم باید تمایل و شوق به یادگیری در شاگردان را بیدار کند.

7. معلم باید در فن زندگی استاد باشد.

8. معلم باید در تکامل شخصیت آدمی همکارخدا باشد.(معلم باید روح یا ذهن را که عالی ترین صورت وجود در جهان است کامل سازد.)

9. معلم باید بتواند با شاگردان تفاهم و ارتباط برقرار کند. ( معلم عامل انتقال میراث معنوی است )

10. معلم باید قدر و ارزش موضوعی را که تدریس می کند بداند و از این طریق شاگردان را به قدر دانی از موضوعات درسی تشویق کند.

11. معلم خوب در ضمن تدریس شخصا چیزهای تازه را یاد می گیرد.

12. معلم باید سفیر پیشرفت و ترقی باشد.

13. معلم باید سازنده ی دموکراسی ها باشد.

14. معلم باید به تدریج خود را فراموش کند و به شخصیت شاگردان و رشد آن ها اهمیت دهد..

دیدگاه مکتب ایده آلیسم دربارة برنامة تدریس :

برنامه درسی در این مکتب بر اساس طبیعت وجود انسان تنظیم شده و شامل موضوعاتی است که برای تحقق رشد و کمال عقلی و عقلانی انسان ضرورت دارد. از دیدگاه صاحبان این مکتب تجربه های انسان به دو نوع تقسیم می شود :

الف) آنچه به محیط طبیعی اختصاص دارد.

ب) آنچه مربوط به خود انسان است.

برنامة درسی رادر چهار گروه زیر تنظیم می کنند :

1- مطالعة درسهای عملی مثل روش تهیة غذا و مسکن، بکار بردن ابزار و آلات

2- مطالعة درسهای نظری مثل ادبیات، زبان، علوم، ریاضیات و از این قبیل.

3- مطالعة درسهای هنری مثل هنر، شعر، موسیقی و مجسمه سازی.

4- مطالعة درسهای دینی و اخلاقی مثل الهیات، نظریات دینی، دستورات و احکام دینی.

در کل می توان گفت ایده آلیست برآنند که برنامه درسی از مجموعه ای از موضوعات فکری یا معارف تخصصی تشکیل می یابد که اساسا جنبه آرمانی ومفهومی دارند. این نظامهای مفهومی مبین تجلیات خاص روح مطلق و بر آن تجلیات مبتنی هستند. اما همه این نظامهای مفهومی از مفهوم، ایده، یا علت وحدت بخش یگانه ای مشتق شده و به آن منتهی می گردد. برنامه درسی ایده آلیستی را می توان به مثابه سلسله مراتبی در نظر گرفت که در راس آن ، معارف بسیار کلی یعنی فلسفه والهیات قرار می گیرند که حیاتی ترین روابط انسان با خدا وعالم هستی را بیان می کنند. بر مبنای اصل سلسله مراتبی ، موضوعات درسی ویژه تر بر اساس ارتباطشان با موضوعات عام تر توجیه می شوند. موضوعات عام ترانتزاعی هستند.مثلا ریاضیات، فرصت هایی را برای پرداختن به امور انتزاعی فراهم می کند. تاریخ و ادبیات نیز در این سلسله مراتب جایگاه بلندی دارند. معارف تاریخی وادبی ، زندگی نامه ها، اندکی پایین تر در سلسله مراتب برنامه درسی علوم گوناگون قرار می گیرند.زبان به عنوان مهارت کلیدی و ضروری ،در مقطع ابتدایی آموزش داده می شود.

در برنامه درسی،« باتلر» اهمیت میراث نژادی را ذکر می کند. بدون تردید در برنامه درسی مدارس، باید شاگردان را به میراث فرهنگی آشنا ساخت اما در این زمینه باید توجه داشت که تنها میراث فرهنگی و آشنایی با آن کافی نیست. ارزش شناسی میراث فرهنگی با در نظر گرفتن مبانی علمی و احتیاجات زمان حاضر و گسترش آن میراث باید مورد توجه تهیه کنندگان برنامه باشد.لذا در تدوین برنامه درسی توجه به میراث فرهنگی واحتیاجات زمان حاضر وگسترش آن ضروری است.

هورن در تهیه برنامه،وضع فرد،احتیاجات جمعی وآشنایی به جهانی را که فرد در آن زندگی می کند مهم تلقی می نماید. علاوه بر این در آشنایی با میراث فرهنگی سه جنبه عمده عقلانی ،عاطفی و ارادی را لازم می شمارد. او تقویت جنبه عقلانی ،آشنایی با هنررا پیشنهاد می کند. لذا برنامه درسی باید بر مبنای ابعاد عقلانی ،عاطفی وارادی پایه ریزی شود.

روش تدریس

روش تدریس ایده آلیست ها از مفهوم معرفت شناسی این مکتب اخذ شده است وفرایند تفکر ذاتا از سنخ بازشناسی است، خود کاوی درون نگرانه ای که طی آن یاد گیرنده محتوای ذهن خود را مورد برسی قرار می دهد و حقایقی را از آن کشف می کند .لذا روشهای تدریس در این مکتب متو جه رشد ذهن ویاد آوری در کودک است.

اصولا در نظر یک معلم ایده آلیست دانش آموز چیزی یاد نمی گیرد،بلکه آن را به خاطر می آورد. پس اگر بخواهد چیزی رابه شاگرد بیا موزد باید ذهن اورا برانگیزاند تا تصورات وپندارهای موجود در ذهن او زنده شود. به همین دلیل نوشتن تکالیف زیاد شبانه، تمرین در بازنویسی ،تقلید خط وحروف،وبه خاطر سپردن اسامی وتاریخ رویدادها اهمیت زیادی می دهد.

روش تدریس کلا مبتنی بر تعقل وتفکر است. لذا از تمام شیوه های راه بردن عقل برای کسب معرفت،مانند سخنرانی ،مباحثه واستدلال استفاده می شود. سقراط در تدریس خود را مامای شنوندگان خود می نامید و از روش پرسش و پاسخ (دیالکتیک) استفاده می کرد. اگر چه روش خاصی را نمی توان برای کلاس درس ایده الیستی معین کرد،روش گفت و شنود (دیالکتیک) سقراطی مسلما مناسب است. چون دانش آموز را نسبت به افکارش تحریک می کند واو را به یاد آوری وباز شناسی تحریک می کندو باعث کشف وشهود در وی می شود. تقلید از الگوها و اسوه ها نیز بخشی از روش تربیتی ایده آلیست ها را تشکیل می دهد. برای نمونه الگوهای شایسته ای از تاریخ، ادبیات، دین وفلسفه وزندگی نامه ها اخذ می کنند(گوتک،1390،ص44). باتلر از متخصصان فلسفه تعلیم وتربیت آمریکا نیز روش دیالکتیک را جزء روشهای تدریس ذکر می کند. به نظر او این روش مخصوصا در موضوعاتی که فکر در آنها دخالت دارد مورد استفاده بیشترایده آلیست هاست. باتلر معتقد است که روش سخرانی نیز باید مورد استفاده قرار گیرد ومعلم باید در اجرای این روش شاگردان را به بحث و گفتگو وادار کند. روش پروژه که درآن شاگردان به صورت انفرادی یا با کمک شاگردان دیگر فعالیت می کنند جزء روشهای آموزشی می باشد.

سوالات درس حجاب و عفاف ویژه ی مدیران و مربیان

1: تفاوت عفاف و حجاب را بررسی کنید ؟

2 : رابطه حجاب و شخصیت را از نظر روان شناسی تشریح کنید ؟

3: معنی لغوی حجاب - ستر و جلباب را بنویسید ؟

4 : انواع حجاب را نام ببرید و یک مورد را توضیح دهید ؟

5 : روش های نهادینه کردن حجاب و عفاف را در کودکان و نوجوانان برسی کنید ؟

6 : حدود حجاب را براساس ایات قران کریم توضیح دهید ؟ (ذکر نام سوره ها الزامی است )